این محرّم فرق دارد این محرم حنجریم
نیزهها باید بدانند از همه دنیا سریم
این محرّم کربلا آمد به استقبالمان
پس محال است آنکه از خون شهیدان بگذریم
هر محرّم نوحهخوان بودند آرام اشکها
این محرّم فرق دارد با رجزها تندریم
دستهی زنجیرزن بودیم تا یکسال قبل
در مصاف اشقیا امسال امّا لشکریم
پای روضه قدکشیدیم، این مرام موجهاست
پس کجا کوتاه میآییم، دریاباوریم
ما شهیدبن شهیدیم و در این پژواکها
پرچم هیهات را تا قلّه با هم میبریم
روضهی بییاوری خواندیم و عمری سوختیم
در نهیب عصرِ یک هل من معین دیگریم
یال اسب بیسوارش! حال ما را هم بپرس
بوی پیراهن شنیدیم این محرّم مضطریم
351
0
این جوشش خون شهیدان است میبینی
عشق است و اعجاز است و ایمان است میبینی
چشمان مظلومان عالم روشن از نورش
اینها شهاب رجم شیطان است، میبینی
این آذرخش از چشم خیس کودکی تشنهست
نفرین ابر و آه طوفان است، میبینی
این ضجّۀ زنهای مانده زیر آوار است
فریاد مردان رجزخوان است، میبینی
آتشفشان شعلههای انتقام است این
این انفجار بغض وجدان است، میبینی
لبخند طهرانیمقدمهاست، موشک نیست
این وعدۀ سرخ شهیدان است میبینی
132
0
به اذن الله، طوفانهای غیرتمند در راهند
بحول الله، سرداران بی مانند در راهند
به نصرالله، میخوانیم آیات رشادت را
عبادالله با سربند و بازوبند در راهند
اگر چندیست با کابوس شبها میپریم از جا
به نورالله، امّا مژده و لبخند در راهند
به ذکرالله، قلبت میشود دریا و دریاتر
که آن امواجِ با مهتاب خویشاوند در راهند
به حبلالله باید چنگ زد، دنیا پر از چاه است
خبرهای خوش از یوسف که میگویند، در راهند
247
0
دیدهای امروز را؟! فردا تماشاییتر است
قلّههایی هست از رویا تماشاییتر است
دانهی در خاک پنهان! روی پای خود بایست
امتحان کن بعد از آن دنیا تماشاییتر است
موجها وقتی به مرز پایداری میرسند
اوج میگیرند و این دریا تماشاییتر است
خیز بردار ای دم مظلوم سوی آسمان
آسمان غمزده حالا تماشاییتر است
روی تلّ خانهات بنشین و قرآنی بخوان
خطبههای آتشین غرّا تماشاییتر است
اشک از روی غبار چهرهات رد میشود
چشمهها در خشکسالیها تماشاییتر است
زودتر باید گذشت از درّهها و صخرهها
روزهای سخت از بالا تماشاییتر است
"وقت طوفان است بسمالله الرحمن الرحیم"
بعد طوفان مسجد الأقصی تماشاییتر است
323
2
4
باید سوال کرد دقیقاً که چیستیم؟
امروز اگر که مشتِ گره کرده نیستیم
شمر زمانه در دل میدان مشخص است
در این نبرد، خوب ببینیم کیستیم
در عمرمان دقیقه دقیقه حساب نیست
آن لحظهها که با مدد از عشق زیستیم
ما ابرهای صاعقه باریم پس چرا
در تنگنای قافیه تنها گریستیم
ما پرچمیم دست علمدار و حاضریم
حتی اگر که دست فدا شد، بایستیم
ما در خط مقدّم عشقیم، عاشقیم
ما عاشق مبارزه با صهیونیستیم
606
0
5
من یک زنم آزادیام را دوستدارم
ایرانیام، آبادیام را دوستدارم
در سایهای مردانه دلگرمم به فردا
من همسر مردادیام را دوستدارم
هم مادر و مادربزرگم خانهدارند
این شغل مادرزادیام را دوستدارم
مُهر مرا از جانمازم باز برداشت
با کودک خود شادیام را دوستدارم
میگیرمت ای بچّه آهوی گریزان
آهویی و صیّادیام را دوستدارم
دور اتاقش عکسهایی از شهیدان
سرو دهه هشتادیام را دوستدارم
در شهر، آزادی اسیر این و آن است
در خانهام آزادیام را دوستدارم
6710
23
3.47
مثل شروع نمنم باران
بر تشنهگلدان لب ایوان
قدر تمام لحظهها جاری
قدّ تمام موجها طوفان
مثل اذان لحظۀ افطار
مثل سرور نیمۀ شعبان
چون بوی دستان پدر وقتی
در لای سفره میگذارد نان
گرچه کمی اینروزها دلتنگ
امّا به این برکت قسم خندان
امن و امان چون چادر مادر
وقتی پناه بیکسیهامان...
چون متن یک اعلامیه پر شور
مثل شعاری در دل میدان
مثل شکوفه آخر بهمن
تقویمها را کرده سرگردان
مثل شهیدان در تب تشییع
بر شانهها سنگین ولی رقصان
چون رود مرزی بر خودش حسّاس
با غرّشِ بیگانه در طغیان
سرخ و سفید و سبز بر قلّه
سرخ و سفید و سبز در جولان
ای روزهای خوبِ پیش از این
ای روزهای نابِ بعد از آن
ای سروِ سرسبز چهلساله
گنجشکها بر شاخهات مهمان
آزادیات چون صحن آزادی
آرامشت لبخند دربانان
اینسوی پرچم یاحسین، آنسو
جمهوری اسلامی ایران
450
0
5
به اربعین همه خونگریه های دشت و کویرم
کجاست قلب صبوری که گم شده ست مسیرم
چو قطره ای که به دریا چو گرد در شب صحرا
بعید نیست اگر در میان راه بمیرم
پیاده آمده ام کربلا که با تو بگویم
فدای قافله ی اشک کودکان اسیرم
چه سفره ها که بینداخت قدر دار و ندارش
به راه، پیرزنی که نگفت هیچ فقیرم
به شوق کفش مرا واکس زد که فرق ندارد
چه از ضریح و چه از زائرش غبار بگیرم
دعایی ام که ندیده به عمر رنگ اجابت
نمانده غیر رسیدن به زیر قُبّه گزیرم
3973
0
5
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید
این خانم کوچک سهساله چه کسیست؟!
سوی تو خلاف جمعیت میآید
1349
0
بیا ببین گل من این که روزگار نشد
که فصل ها پی هم رفت و دل بهار نشد
تو روز جمعه می آیی نشانه اش این که
دم غروب دلی کو که بی قرار نشد
تمام درد تو ماییم ما که بی دردیم
کسی شبیه تو با درد سازگار نشد
هزار سال به کشتی چو نوح منتظری
هزار سال گذشت و کسی سوار نشد
برو به خانه ی یعقوب ها و مژده بده
که یوسفی به دل چاه ماندگار نشد
کنار پنجره خیره به جاده ها ای دل!
نگو که منتظری این که انتظار نشد
تو برف های درختان باغ را بتکان
ببین دوباره دلت را اگر بهار نشد؟!
2889
1
5
نمی دانم، بنفشه، رازقی، گل پونه هم دارد
بهارم از بهارت چیزهایی باز کم دارد
غم خانه تکانی، کفش های نو، لباس نو
به غیر از دوری ات هر چه بخواهی هم و غم دارد
بهارم باغبانی مهربان را باز دلتنگ است
وگرنه گل میان باغچه از هر رقم دارد
گلی را هر سحر دیدم دعای عهد می خواند
شباهت با گل چادرنماز مادرم دارد
درختان العجل با ندبه ی گنجشک می گویند
بهار این فرصت کوتاه را هم مغتنم دارد...
همیشه آخر اسفند راهی خراسان است
همیشه بی برو برگرد دل عزم حرم دارد
1721
0
5
دوباره روزهای سال شمسی رو به پایان است
ولی خورشید من در پشت ابر تیره پنهان است
ندارد غیر فرشی کهنه و یک قاب آیینه
ببین خانه تکانی در دل ساده چه آسان است
نبود امسال هم بابا سر سفره نمی داند
که من گرمای دستش را... ولی او در پی نان است
حواسش هست اما با من و دلواپسی هایم
دم رفتن به مادر گفته عیدی لای قرآن است
و کفش کهنه ام را در مسیری تازه می پوشم
وگرنه کفش نو در راه بی مقصد فراوان است
عدالت چون درختی خشک هر شب خواب می بیند
بهاری را که در راه است یوسف را که زندان است
2244
0
4
انقلابی است در دلم
که رهبرش سی و هشت سال است که سیزده سال دارد
همه قیام کرده اند
جماعت منتظر امام اند
و زبان گلدسته ها پر از تکبیر
خدا بزرگتر است
و این را تنها روح خدا می توانست به جهان نشان دهد
انقلابی است در دلم
رضا
خان نمی خواهد
رضا
شاه نمی خواهد
بیرون می روم از رواق امام
موقع فجر است
باد بهمن به صورتم می زند
دیگر سوز ندارد
به شماره ی کفشداری نگاه می کنم
پنجاه و هفت
چه رازهاست در اینجا به ربّنا و قیامم
نسیم عطر عبایی است می رسد به مشامم
بخوان یردُّ سلامی و یسمعونَ کلامی
شبیه آهوی تشنه پی جواب سلامم
ضریح پیرهن یوسف است و نور دو چشمم
برای دست رساندن به آن شبیه عوامم
نماز ظهر خودم را رسانده ام به رواقش
همیشه عاشق قدقامت رواق امامم...
چقدر مانده به تحویل سال های صبوری؟
شبم به نیمه رسیده کجاست ماه تمامم
1838
0
5
چه محشری است که آل ریا به پا کرده است
مگر که رو به بتی تازه اقتدا کرده است
تو را که نوری و قرآن ناطقی این بار
به استناد کدام آیه ای رها کرده است
قسم به سرخی خون عقیق های یمن
که درد،دِین خودش را به عشق ادا کرده است
بکش کسای یمانی به روی دوش و بیا
که آل آل کسا را یمن صدا کرده است
خبر دهید به خورشید در شب ظلمت
دلم به شیوه ی پروانه جان فدا کرده است
چه باک از آتش نمرودیان که شعله ی آن
از این که عشق بسوزد در آن اِبا کرده است
تو ذوالفقار به دستی بیا که هر مظلوم
به روی وعده ی حقّت حساب وا کرده است
2155
0
4.2
ماه می تابد و در پشت سپیدار تویی
تاک قد می کشد و آن سوی دیوار تویی
شمس می تابد و می تابد و بر می خیزم
چرخ ها می زنم و آخر بازار تویی
با تو چون چشمه ی آبی ز دلم می جوشد،
دوستت دارم ها... کاشف اسرار تویی
من گره در گره گل می بافم بر قالی
نقش جامانده که دل بافته بر دار تویی
اشکم و معتکف گوشه چشمان کسی
آنکه می خواندم این بار به تکرار تویی
"رقص بر شعر تر و ناله ی نی خوش باشد"
دست در دست نسیم و نی و نی زار تویی
غزل خواجه کجا و غزل ساده ی من
لیک منظور من و خواجه از این یار تویی
2098
0
4.5
با بوی روزهای محرّم که می رسد
با اشک های سوره ی مریم که می رسد،
با دیده ای سفید تماشای او بیا
پیراهنی به چشم تو مرهم که می رسد
تا دیدن تو هروله کردم که حال من
چون حال هاجر است به زمزم که می رسد
روز قیام سبز درختان باغ ماست
آن نوبهار رفته ی عالم که می رسد
در پیشوازش آتش اسفندها به راه
از غصّه های سوخته،آن دم که می رسد
چون بید دست باد بده موی بسته را
صبحی نسیم از سوی محرم که می رسد
دل در تدارک دهه ی فاطمیّه است
پایان روزهای محرّم که می رسد
3023
3